به خانواده و دوستانتان بگویید که آگاه باشند و توبه کنند و روش زندگی شان را به روشی خیرخواهانه تغییر دهند. رژیم وگان راه حل است." (بله، استاد.) و افرادی که برای مثال به دلیلی وگان هستند، ولی از دنیا میروند، برای من آسانتر است تا از روح های آنها مراقبت کنم، تا به روح های آنها کمک کنم که به بهشت سطح بالاتر بروند.
( سلام، استاد. ) سلام! ( سلام، استاد! ) عجب روزی. (بله.) شما امروز صبح از دنده چپ بلند شدید؟ (شاید.) من اینطور بودم. من از دنده چپ بلند شدم. حال شماها چطور است؟ حالتان چطور است؟ ( ما عالی هستیم، استاد. ) هنوز شاد و راضی هستید؟ (بله، استاد.) خوشحالم که اینرا میشنوم. ( و استاد، حال شما چطور است؟ ) خوبم. فقط خیلی، خیلی از نظر فیزیکی و معنوی مشغله دارم. (بله، استاد.) به شما گفتم، خیلی شاهکار است که هم لباس خودم را میشورم، هم خانه دار هستم و خانه ام را تمیز میکنم، (وای.)، هم فیلمبردار هستم، هم تکنسین نور و غیره... (وای، شما میتوانید همه کار انجام دهید!) هم در کنفرانس سئوال جواب میدهم - چی؟ هم تحقیق میکنم.
شنیدم که سئوالهایی از من دارید، خواهرتان به من چنین گفت، (بله، استاد.) آن مو طلایی زیبا در آنجا را میگویم. (بله.) ( استاد، استاد اشاره کردند که اخبار جدیدی دارند که میخواهند با ما در میان بگذارند و ما هیجان داریم که آنها را بشنویم. ممکن است لطفاً استاد آنها را با ما در میان بگذارند؟ ) بله، حتماً. در دفتر یادداشت ام نوشتم و خواستم در ۲۴ ام یا ۲۵ ام جولای به شما بگویم، اما بعد کار خوب پیش نرفت، چون من خیلی مشغله داشتم و باید به محل زندگی ام رسیدگی میکردم و همینطور در حال تغییر مکان بودم و ازاینرو چندان شرایط مناسبی نداشتم. امروز خوب است که خبر دادید که سؤال دارید تا بتوانیم آنها را مطرح کنیم. (بله، متشکریم، استاد.) میتوانم آنرا برایتان بخوانم. آه، در واقع این در ۲۴ ام جولای است اما من جای کافی نداشتم که در قسمت ۲۴ ام بنویسم، از اینرو در ۲۵ ام نوشتم. در اینجا نوشتم، ۲۴ جولای ۲۰۲۰. برایتان میخوانم. (بله، استاد.) (ممنونیم، استاد.) ممنون از حمایت تان. بلند و واضح آنرا شنیدم. احتمالاً منیت ام آنرا دوست دارد. در هر حال این چیزی بوده که مرا خیلی ناراحت کرده بود. ببخشید که آنطور هیجان انگیز که انتظار دارید، نیست. این روزها هیچ چیز چندان هیجان انگیز نیست. خب، اول برایتان میخوانم. (بله، استاد.)
تا تاریخ ۲۴ جولای... این آمار غیررسمی افرادی است با کووید-۱۹ مواجه شده اند. این بسیار با آمار رسمی یا آمار رسانه ها فرق میکند. (بله استاد.) من باید اینها را به شما بگویم تا خواهران و برادران مان هم مطلع شوند. خب؟ (بله، استاد.) وگرنه خبر بسیار ناراحت کننده است، نمیخواهم آنرا بگویم ولی باید آنرا بگویم که شما و برادران و خواهرانمان، حداقل متشرفین، بیشتر مراقب باشند. (بله، استاد.) مطمئن نیستم که افراد غیرمتشرف اصلا گوش کنند. (بله، استاد متوجه ایم.) تا تاریخ ۲۴ جولای، این چیزی است که در درون بررسی کرده ام. این خبر از درون آمده است. خبر رسمی نیست. (بله، استاد.) بهشت به من گفت. من آنرا بررسی کردم زیرا در مورد روند پاندمی نگران بودم. زیرا قبل از آن، دائم در حال رشد بود. (بله، استاد.) قبل از ۲۴ جولای. و از آنزمان به بعد دیگر بدنبال این اخبار نرفتم. در ۲۴ جولای، ما در کل جهان 1,003,322,462 نفر را داشتیم که به کووید-۱۹ مبتلا شده اند. (وای! خیلی زیاد است.) من درمورد مبتلایان صحبت میکنم. درمورد آنهایی که فوت کرده اند صحبت نمیکنم. (بله، استاد.) و البته تعدادی از آنها هم در حال مرگ هستند. (بله، استاد.) ولی تا امروز که ۲۹ جولای ۲۰۲۰ است ارقام بیشتر شده است. این ارقام دائم در حال بالا رفتن است. (بله.) امروز 1,005,432,271 نفر، آمار مبتلایان کووید-۱۹ است که شامل افراد فوت شده نیست. (خیلی ناراحت کننده است.)
میخواهم برایتان پیامی را بخوانم (بله، استاد. متشکریم.) که میخواستم روز ۲۴ جولای بگویم اما نگفتم. این در دفترچه یادداشت ام است... بله، بسیار خب، اینجاست. "پیامی برای همه کسانی که میشنوند." مختصر نوشتم. (بله، استاد.) منظورم اینست که مانند یک جمله، ساختار کامل ندارد. پس همانطور که هست میخوانم. (بله.) "تا آنجایی که میتوانید خودکفا زندگی کنید. مثلا اگر زمینی دارید، محصولات زراعی، درختان میوه و غیره، (بله، استاد.) و سبزیجات بکارید. هر وقت که بیرون میروید، بطور کامل وسایل حفاظتی داشته باشید. از سرپوش هم استفاده کنید، مانند کلاه تان تا موهایتان نیز پوشانده شود و از عینک محافظ برای چشمهایتان استفاده کنید. لباس یکپارچه برای بدن. و بعد از آمدن به خانه بلافاصله شستشو کنید." اینجا نوشتم "بعد خانه". چون سریع نوشتم. من خیلی وقت ندارم که اینجا انشاء بنویسم. همینطوری است. نوشته ام: "میخواستم به شما بگویم که هنوز اینجا هستم و برای شما میجنگم." ما می دانیم، استاد. (متشکریم، استاد.) الان نمی توانم کمک کنم که پاندمی تمام شود. میتوانم آنرا کاهش دهم ولی نمیتوانم به کل [در توقفش] کمک کنم. زیرا، همانطور که قبلا به شما گفتم، زمانیکه چرخ عقوبت کارمایی به راه بیافتد، غیرممکن است که بتوان آنرا متوقف کرد. (بله، استاد.) ولی من از قبل به مردم هشدار دادم. به شماها هم از قبل هشدار داده ام. (بله.) و به مردم نیز رسما در [سوپریم مستر] تلویزیون مان هشدار دادم. درهر صورت، "هنوز اینجا هستم و برای شما میجنگم. و افرادی که از دنیا میروند، من از آنها مراقبت خواهم کرد اگر آنها از خویشاوندان شما هستند، اگر مرا یا عکس مرا دیده باشند، یا اگر آنها در درون توسط شیاطین حریص تسخیر نشده باشند"، یعنی جوری نباشد که روح های آنها رفته باشد. زیرا چه بدنشان زنده یا مرده باشد آنها در درون شیاطین هستند. (بله، استاد.) من از هر کسی که بتوانم مراقبت خواهم کرد. از روح هایشان. من نمیتوانم پاندمی را متوقف کنم، ولی از روح های افرادی که صادق هستند، از کسانیکه توبه میکنند و بویژه از خویشاوندان و دوستان شما مراقبت خواهم کرد. (متشکریم، استاد.)
یک مورد دیگر. "اگر میتوانید شغل تان را عوض کنید، تا بتوانید از خانه کار کنید." یا میتوانید از شرکت تان بپرسید که آیا میتوانید دورکاری کنید یا خیر. اینطوری شاید امن تر باشد و از وقت زیادی که در ترافیک سپری میشود، صرفه جویی شود و در محیط زیست هم آلودگی شدید بوجود نیاید. "همه رستوران ها فقط برای غذای بیرون بر باز باشند. نه برای نشستن. تولید همه محصولات وگان افزایش یابد." من بصورت مختصر نوشتم، پس آنرا هم بصورت مختصر میخوانم. (بله، استاد.) "همه محصولات وگان بیشتر برای ارسال باشند." میدانید مانند وقتیکه مردم سفارش می دهند و ما برایشان میفرستیم به هر جا. (بله.)
"اگر لازم است توسعه داده شود. تا آنجایی که زمان آزاد اجازه میدهد مدیتیشن کنید، هر زمانی که میتوانید، هر دقیقه، در هر کجا، برای حفاظت از خود و «دنیای وگان»، برای حیوانات تا دیگر رنج نکشند، بدین ترتیب و در نتیجه انسانها نیز دیگر کارمای جهنم بیشتری ایجاد نمیکنند. افرادی که خشونتهایی که در فیلم یا ویدیو یا حتی در اینترنت ما، در مورد رنج و زندگی و مرگ طاقت فرسا و عذاب آور حیوانات نشان داده میشود را دیده اند ولی همچنان گوشت یا ماهی یا تخم مرغ یا محصولات لبنی میخورند، نجات نخواهند یافت. پس توجه داشته باشید. به خانواده و دوستانتان بگویید که آگاه باشند و توبه کنند و روش زندگی شان را به روشی خیرخواهانه تغییر دهند. رژیم وگان راه حل است." (بله، استاد.) و افرادی که برای مثال به دلیلی وگان هستند، ولی از دنیا میروند، برای من آسانتر است تا از روح های آنها مراقبت کنم، تا به روح های آنها کمک کنم که به بهشت سطح بالاتر بروند. (بله، استاد.) ولی افرادی که همچنان گوشت میخورند با وجود هشدار سازمان ملل، با وجود همه گزارشات دانشمندان، با وجود تمام فیلم هایی که همه ستم ها و روشهای ظالمانه دامداریها را نشان میدهند و با این وجود، همچنان گوشت میخورند، هنوز تغییر نمیکنند، آنوقت این افراد رستگار نمی شوند. این چیزیست که میخواستم به شما بگویم. ببخشید که این زیاد جالب نیست. ( این پیامی مهم بود. ممنون، استاد. )
اینجا چی هست؟ یک چیزی نوشتم. آه، بله. در ۲۳ ام، یک چیزی در اینجا نوشتم. همانطور که هست، میخوانم. یادم نیست چی بوده. "ساعت ۱۱ : ۴۳ شب. مدیتیشن طولانی انجام دادم تا خود را بخاطر از دست دادن [اجر] معنوی نجات دهم. از همه نیروهای کمکی تشکر میکنم." منظورم "ایهوس کو" و خدایان دیگر فراتر است. "آیا با کارکنان جشن بگیرم؟" سؤال ام را نوشتم، اما کاری نکردم. در ساعت ۲۳ : ۴۰ شب، قبل از نیمه شب... این خبر به من گفته شد، چون من از مدیتیشن طولانی ام خیلی هیجان زده بودم. با اینکه خوشحال بودم، اما خسته هم بودم، چون من واقعاً باید خیلی تلاش کنم تا دچار خسران معنوی نشوم. (بله.) من خیلی [امتیاز] از دست دادم، خیلی زیاد، خیلی زیاد. آنقدر که حتی منفی شدم. (آه، وای!) چون با اینکه در اعتکاف هستم، اما هنوز گاهی کنفرانس میگذاریم و این همین اواخر بوده است. همچنین به خاطر برنامه ی "میان استاد و شاگردان" که از تلویزیون پخش شد. (بله، استاد.) همه اینها سبب میشوند که اجر معنوی از من کسر شود. رایگان نیست. (بله، استاد. متوجه ایم.) چون افراد کارمای سنگینی دارند. از اینرو یک کسی گزارش داد که... اینجاست. مهم نیست، فقط آن را میخوانم و بعد شاید در آخر بفهمم که چه کسی است. (بله، استاد.) ۲۳ : ۴۰ یعنی ۱۱ : ۴۰ شب. (بله، استاد.) گیومه گذاشتم: "محبت و کوشایی مهرآمیز استاد گنجینه های معنوی از دست رفته را بازگرداند." دوباره علامت گیومه پایانی. این از سوی "او یو پی" است، یعنی "محافظان کائنات اصلی". (وای!) من گفتم: "ممنون که کمک میکنید و گزارش میدهید." و گفتم: "بدست آوردم، از این بابت خیلی خوشحالم. چرا همه مدام ستایشم میکنند؟ حس نمیکنم که براستی مهربان یا چنین چیزی هستم!!!!" با یک عالمه علامت تعجب. "در واقع، همه شما خیلی مهربان هستید. حتی مارمولک ها، عنکبوت ها و پرندگان تا آنجایی که میتوانند هشدار میدهند و در این قلمروی فیزیکی خطرناک در مأموریت سخت من از من محافظت میکنند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و مدیون همه شما در خلقت وسیع هستم، از خدایان «ایهوس کو» تا همه...." اینجا چی هست؟ آه، ریز نوشتم! حتی نمیتوانم خط خودم را بخوانم. "... همه مخلوقات ریز زنده. دوست تان دارم. خیلی دوست تان دارم. خداوند تا ابد به همه شما برکت دهد. همه شما به بهشت میروید و تا ابد از زندگی سطح پایین رها میشوید. عشق، عشق، عشق، عشق."
بعد در نیمه شب روز بعد گفتم: "ناگهان خیلی جوان به نظر می آیم. خیلی، خیلی جوانتر. هورا! امیدوارم دوام داشته باشد." (چه جالب.) اما دوام نداشت. حدس میزنم که به خاطر مدیتیشن طولانی اینطور بود. من همیشه وقت کافی ندارم تا مدیتیشن طولانی انجام دهم.
یک چیز دیگر هم اینکه همه عنکبوت ها خوب نیستند. او که به من کمک کرد، آنها ارتفاع کمتری دارند، با رنگ قهوه ای و بدن گرد. (بله. آه، وای.) آن نوع شان که با نان به او غذا دادم، چندان مهربان نیستند. آنها سعی داشتند جلوی مرا بگیرند تا برای انجام کاری بیرون نروم. چون میخواستند که شکست بخورم. (آه، وای.) بله، اینجا نوشته شده است. پرسیدم: "چرا اینطور است؟" و نمیدانم که در اینجا چه کسی به من پاسخ داده است. سعی میکردم یک چیزی بردارم تا مورچه ها و بعد حشرات را از آنجا بیرون ببرم و بعد آن عنکبوت ها سعی کردند مانع من شوند و چون در همه جا تار بافته بودند تا نتوانم بیرون بروم و به آن جایی که میخواستم، برسم. گفتم: "چرا این کار را کردید؟" و آنها پاسخ ندادند. از اینرو مجبور شدم بیرون شان کنم، گفتم: "من اینجا را لازم دارم، متأسفم. شما کل جهان و کل باغ و هر چیزی که میخواهید را دارید. فقط این گوشه است، آن را برای من بگذارید. من به جای زیادی نیاز ندارم، جای زیادی نمیخواهم، فقط یک گوشه از این جهان را برای خودم میخواهم تا در آرامش کار کنم و برای جهان و برای همه شما مدیتیشن کنم. برای حیوانات و حشرات هم همینطور. پس سعی نکنید که برای من مشکل ایجاد کنید." بعد نمیدانم چه کسی به من پاسخ داد. من گفتم: "چرا؟" آنها گفتند: "عنکبوت ها میخواهند شکست بخورید. به همین خاطر سعی کردند مانع بیرون رفتن تان شوند تا با مورچه ها، آرامش داشته باشید." عنکبوت، همان (نوعی) که به او نان داده بودم. (بله.) میدانید عنکبوتی بود که بدن گردی داشت و یکی بزرگ و یکی کوچک. من به یک مکان کوچک رفتم تا به دنبال چیزی بگردم. بعد یک [عنکبوت] باردار آنجا بود که یک دیسک برآمده گردی در جلوی شکمش بود چون باردار بود. میشد دید که بچه های درون شکم او هستند که سفید بودند. او آمد و به من چیزی گفت. یادم نیست چی بود. من گفتم: "بله، این را میدانستم. عنکبوت های دیگر گفته بودند. خیلی متشکرم و سعی نکنید چیزهای زنده را بخورید. مرده ها یا دورریخته شده ها را بخورید. بعد وقتی مردید، شما را مسلماً به بهشت می برم."