اگر مجبور نیستید که حتما بیرون بروید، لطفاً بیرون نروید. خب؟ (بله، استاد.) چون هرگز نمیدانید که به قدر کافی خود را محافظت کردید یا نه. سیستم ایمنی یک چیز است، ایمنی کارمایی چیزی دیگر. هرگز نمیدانید که آیا از زندگی گذشته یا حال به قدر کافی اجر دارید که در مقابل این بیماری محفاظت شوید یا نه.
سلام! (سلام! سلام، استاد!) میتوانم صدای همه شما را بشنوم. (خوب است، استاد.) (عالی است! خوب است.) چیزی به نوعی کار میکند. درسته؟ (بله، استاد.) دفعه بعد تلفن بهتری خواهیم داشت. (بله، استاد.) شما باید مدتها قبل آماده می بودید. نه اینکه همیشه منتظر بمانید تا من به شما بگویم. (بله، استاد.) میدانم که حالا حرفه ای نیستیم، اما چه اهمیتی دارد. (بله، متوجه ایم، استاد.) این خانه ماست. هر کاری بخواهیم، انجام میدهیم. (بله، استاد.) من با "بچه هایم" صحبت میکنم، پس نیاز نیست که خیلی حرفه ای یا رسمی یا از این چیزها باشیم. (بله، استاد.) (ممنون، استاد.) این مکالمه را هم در آنجا ضبط میکنید؟ (بله، ضبط میکنیم، استاد.) خب. من هم ضبط میکنم، شاید چیز جالبی در آن باشد. (ممنون، استاد. بله، استاد.) فقط میخواهم بپرسم که آیا حال شما خوب است. (خوب هستیم. خوب هستیم، استاد.) (ممنون، استاد.) و همه چیز همانطور است که میخواهید؟ (بله، استاد.) بسیار خب. کسی از اتاق غذاخوری جدید استفاده کرده است؟ (بله، از آن استفاده میکنیم، استاد. بله، استاد.) و خوب است، درسته؟ (بله. خوب است.)
من به تازگی در اخبار دیدم. (بله، استاد.) به طور رسمی آمار مبتلایان به پاندمی از ۹ میلیون نفر هم عبور کرده است. میدانید، درسته؟ (بله، استاد. بله، استاد.) ترسناک است. (خیلی ترسناک است. بله، استاد.) اما این آمار رسمی است. (بله.) من آمار غیر رسمی را به شما میگویم. (ممنون، استاد.) حداقل سه برابر ۹ میلیون. (وای.) و دائم بیشتر میشود. (بله، استاد.) مشکل اینجاست. میتوانید صدای مرا در آنجا ضبط کنید؟ (بله، در حال ضبط هستیم.) عالی است. چون نمیدانم، شاید گاهی فراموش کنم که صدای خودم را ضبط کنم. (بله، استاد.) از دیدن شما خیلی هیجان زده ام. (ممنون، استاد.) دلیل اش این است. چون من گاهی باید برای سوپریم مستر تلویزیون، اخبار را بررسی کنم. از اینرو برخی از این چیزها را دیدم. تیتر اخبار را الان دیدم. (بله.) وقت ندارم کل خبر را ببینم. باید ببینم تا از شما حفاظت کنم یا هر کار لازمی را انجام دهم. (ممنون، استاد.) به همین خاطر اخبار را نگاه میکنم. وگرنه، نیاز ندارم. حتی اگر در درون بدانم که ۲۷ یا ۳۰ میلیون نفر مبتلا شده اند، اما مدرک ندارم. از اینرو اگر در اخبار چیزی را ببینم که رسمی است، آن چیز موثق تر است. (متوجه ایم. بله، استاد.) اما ۹ میلیون آمار زیادی است. (بله، استاد.) آن هم فقط در عرض چند ماه. (بله، استاد.)
حالا ده ها هزار نفر از مردم به ساحل میروند، به همه جا میروند... خدایا! مردم خیلی بی توجه هستند. حتی دیروز، نماینده سازمان بهداشت جهانی، همچنان از مردم درخواست کرد که "لطفاً مواظب خودتان باشید. خواهش میکنم، پاندمی هنوز هست. نرفته است." یعنی اینقدر بی توجه نباشید. باید خیلی، خیلی مراقب باشید و از خودتان و دیگران خیلی، خیلی حفاظت کنید. (بله، استاد.)
( لطفا این ویروس را واقعا جدی بگیرید. هنوز از بین نرفته است. هنوز وجود دارد. لطفا به آنچه که پرسنل بهداشت عمومی به شما میگویند انجام دهید، احترام بگذارید. آنها به دلیلی این را میگویند. لطفا از خود و دیگران محافظت کنید؛ همچنان فاصله گذاری فیزیکی را رعایت کنید، وقتیکه در اماکن عمومی هستید ماسک به صورت داشته باشید و اگر حالتان خوب نیست، بیرون نروید. واقعا مهم است که ما این ویروس را خطرناک بدانیم و همه ما باید در این زمینه همکاری کنیم تا بر آن فائق آییم. من واقعا از همه در آمریکا و در واقع همه افراد در هر کجایی که هستند میخواهم که این ویروس را جدی بگیرند. خواهش میکنم.)
حتی اگر نمی ترسید، حس قهرمان بودن دارید و در مورد بیماری خود نگران نیستید، اگر بیرون بروید، اگر احیاناً بی آنکه بدانید، ناقل این بیماری باشید، اگر مراقب نباشید، اگر برای مثال ماسک نپوشید، اگر خودتان را قرنطینه نکنید، دیگران را مبتلا میکنید. چون شما نمیدانید. چون تجهیزات تست این بیماری محدود هستند. برخی چیزها گاهی مسخره هستند. آنها تست می گیرند و مثبت میشود ولی چند روز بعد، منفی میشود! (بله، استاد.) یا گاهی منفی میشود و بعد مثبت میشود! این پاندمی خیلی ترسناک است. کسی را مستثنی نمیکند. همه مقامات سلطنتی و افراد مهم، رهبران عالیرتبه، به نظر میرسد که آنها هم در معرض آن هستند. با وجود همه مزیت ها و شرایط حفاظتی که دارند. (بله، استاد.) آنها هم مثل بقیه مبتلا میشوند. همچنین چیزهای عجیبی هم رخ میدهد، از جمله اینکه افراد بیرون نمیروند، اما مبتلا میشوند. (وای.) برخی اینگونه مبتلا شدند. اینها را در اخبار نمی بینید؟ (بله.) همچنین سه قلوهایی که تازه متولد شده بودند، با اینکه تست والدین شان منفی بود، هر سه به بیماری مبتلا بودند! (وای.) به نظر شما عجیب نیست؟ (خیلی عجیب است.) تازه بدنیا آمده بودند و تست شان مثبت بود! اما تست والدین شان برای پاندمی منفی بود.
آه، این همه اخبار منفی. در کشتارگاهی در آلمان صدها نفر مبتلا شدند. بعد هزاران نفر را قرنطینه کردند. (بله، استاد.) در انگلیس هم همینطور. قبلاً اینها در آمریکا اتفاق می افتاد، اما حالا در انگلیس، آلمان رخ می دهند و چه کسی میداند بعد در کجا خواهند بود؟ در بسیاری از مناطق مردم حتی نمیدانند کووید- ۱۹ چیست. (بله، استاد.) چون در برخی مناطق جنگی، مردم ابزاری ندارند تا با آن بررسی کنند و متوجه شوند. مثل برخی از مناطق که مردم دچار جنگ داخلی هستند. (بله.) دولت اجازه نمیدهد که منطقه جنگی حتی اینترنت داشته باشد. اینترنت را قطع میکنند. (متوجه ایم.) از اینرو صدها هزار نفر اصلاً چیزی در این باره نمیدانند. (وای، استاد.) حتی اگر بیمار باشند، فکر میکنند که فقط بیمار هستند و چون کسی رسیدگی نمیکند، شاید بمیرند. (بله، استاد.) من هر روز از برکاتی که دارم قدردانم. شما را نمیدانم، ولی (ما هم همینطور، استاد.) فکر میکنم که خیلی خوش شانس هستم. (بله، استاد. ما خوش شانس هستیم.) شاید به نظر برسد که زیادی محافظه کار هستم، چون نمیخواهم که شما بدون ماسک بیرون بروید، بدون حفاظ باشید، و بهترین کار این است که بیرون نروید. اما در مورد این نوع پاندمی هرگز نمیتوانید به حد کافی دقت داشته باشید.
این بیماری حتی از نوزادانی که تازه متولد شدند، نمی گذرد! (بله، استاد.) شاید در درون رحم مبتلا شده بودند. چون وقتی بیماری را می گیرید، فوراً خود را نشان نمیدهد. اغلب اینطور است. برای اینکه خود را نشان دهد، باید در درون سیستم تان باشد. (بله، متوجه ایم.) حداقل چند روز یا ۱۴ روز. به همین خاطر در کشورهای مختلف ۱۴ روز فرد را قرنطینه میکنند. شما میدانید، درسته؟ (بله، استاد.) من واقعاً نمیخواهم که شما تمام این اخبار بد را تماشا کنید، اما خوب است که اینها را بدانید، (بله، استاد.) تا مطلع شوید که من زیادی شما را محدود نمیکنم، (نه، استاد.) (نه.) یا زیادی مادرانه رفتار نمیکنم. ( نه، استاد. ما واقعاً میخواهیم این اقدامات را انجام دهیم تا از خودمان محفاظت نمائیم، استاد. ) (از شما قدردان هستیم.) بله، باید چنین کنید. (همه چنین میکنیم، استاد.) ابتدا افراد متخصص در زمینه پزشکی در این باره می گویند. آنها همینطوری حرف نمی زنند. (بله، استاد.) آنها به دلیلی به شما توصیه میکنند، چون تحقیقات انجام داده اند. آنها شاهد زجر کشیدن افراد بوده اند. شاید مرگ بدترین حالت باشد، اما برخی به خاطر این بیماری دست و پایشان را از دست داده اند. (بله، استاد.)
همچنین گروه های زیادی از مردم هستند که بیشتر مستعد میباشند که این بیماری را بگیرند. حتی می گویند درصد ابتلای مردان تاس به این بیماری بیشتر است. تصور کنید؟ (آه، وای.) هر چیزی تأثیر دارد. (بله.) میگویند که سالمندان بیشتر مستعد ابتلا به این بیماری مسری هستند. اما حالا میگویند: "نه. حالا میگویند آمار جوانان بالا رفته است و تا ۴۰ سالگی مبتلا میشوند." آنها در بهار زندگی شان هستند. حالا از میان گروه های مبتلا شده، آمار جوانان از همه بیشتر است. (خیلی ترسناک است، استاد.) اما موضوع این است که هرگز کسی نمیتواند کل آمار را بگوید. همانطور که به شما گفتم، در برخی مناطق جنگی، مردم حتی اینترنت ندارند، تلفن ندارند، هیچی ندارند. فقط برای اینکه از انقلاب یا چنین چیزی جلوگیری شود، همه چیز را منع کردند و مردم به شیوه "عصر سنگ" زندگی میکنند. از اینرو اگر بمیرند یا بیمار شوند، حتی کسی جزء آمار محسوب شان نمیکند. متوجه منظورم میشوید؟ بله، استاد. (بله، متوجه ایم.) برخی از کشورها میگویند: "ما دیگر شمارش نمی کنیم تا آمار پایین بماند." (بله، استاد. همینطور است.) تصور کنید؟ "ما تست نمی گیریم." من نمیدانم که رئیس جمهور کیست، نام او را فراموش کردم. نمیخواهم هم به نام او اشاره کنم. نمیخواهم نامها را بگویم. فقط او به مردم اش گفت: "دیگر تست نگیرید، تا خیلی زیاد به نظر نرسد." تا اینطوری به نظر برسد که همانطور که دولت می گوید، پاندمی تحت کنترل است، اما در واقع اینطور نیست. در حال افزایش است و این موضوع مثل روز روشن است. چرا باید چنین کاری کنند؟ ما باید صادق باشیم و سعی کنیم به مردم کمک کنیم. (بله، استاد.) به طور رسمی در اخبار گفته شد که حتی بیمارستان ها دیگر بیماران را نمی پذیرند. بیماران مبتلا به این پاندمی را نمی پذیرند. (وای.) دیگر نمیخواهند بپذیرند. حالا باید این افراد خود را قرنطینه کنند، یا باید شانسی یک دارویی را مصرف کنند و یا بمیرند. در این حین، خیلی از بیماران هم به خاطر بی اعتنایی می میرند. مثل افراد مسن در خانه های سالمندان که همینطوری می میرند، چون آنها گاهی بیماران پاندمی را به خانه های سالمندان میبرند، چون جایی برای نگهداری آنها ندارند. بیمارستان ها پر بودند یا دیگر نخواستند بیماری را پذیرش کنند.
فقط میخواهم به شما بگویم که اگر گاهی واقعاً بیرون میروید، چون به دلیلی لازم است، لطفاً، لطفاً ماسک بپوشید، ماسک صورت و ماسک دهان، هر دو را و تازه اینطوری هم کاملا ایمن نیست. (متوجه ایم، استاد.) حداقل ما همه تلاش مان را میکنیم. چون همانطور که دفعه قبل گفتم، ما ناقلان بدون علائم هم داریم. (بله، استاد.) به دخترها گفتم. مطمئن نیستم شما شنیده باشید. امروز میخواستم به شما بگویم: جدی باشید، خب؟ از خودتان محافظت کنید. (بله، استاد.) خوب است که اینطوری با هم در خانه بمانید تا دیگر نگران این نباشید که چه کسی بیماری را به چه کسی انتقال داد. (بله، استاد. متشکرم.) اگر مجبور نیستید که حتما بیرون بروید، لطفاً بیرون نروید. خب؟ (بله، استاد.) چون هرگز نمیدانید که به قدر کافی خود را محافظت کردید یا نه. سیستم ایمنی یک چیز است، ایمنی کارمایی شما چیزی دیگر. هرگز نمیدانید که آیا از زندگی گذشته یا حال به قدر کافی اجر دارید که در مقابل این بیماری محفاظت شوید یا نه. مثل برخی از افراد که بیمه ندارند. برخی افراد ثروتمند هستند، آنها بیمه دارند. با اینکه سالها قبل، دهه ها قبل خود را بیمه کردند، اما هرگز از آن استفاده نکردند. آنها دیگر فراموش کردند، چون امروزه همه کار را به طور آنلاین انجام میدهند. (بله، استاد.) بعد پول به طور خودکار از بانکی به بانک دیگر میرود و شما هرگز فکر نمیکنید که بیمه دارید. تنها وقتی بیمار میشوید، متوجه میشوید که "آه، خب، من بیمه هستم."
در این مورد هم همینطور است. اگر به قدر کافی اجر معنوی نداشته باشیم که ما را حفاظت کند، شاید علیرغم همه احتیاط ها بیمار شویم. من گاهی در اخبار می بینم که بچه ای هرگز بیرون نرفته اما بیمار شده، (وای.) به این بیماری مبتلا شده است. با اینکه در خانه همه موارد احتیاطی را رعایت کرده است. والدین مشکلی نداشتند، اما بچه بیمار شده است. (بله، استاد.) طفلک بچه! بعد از عهده اش بر نیامده است. (آه، نه! آه، استاد.) یک پسر سالم، بسیار پر انرژی و خوش قیافه، به همین صورت از دنیا رفت. ( بله، استاد. این بزرگترین تراژدی است. ) کسی نمیتواند در این باره کاری کند. برای بچه ها سخت تر است، چون جسم آنها هنوز ضعیف است. سیستم ایمنی آنها شاید هنوز قوی نباشد. من برای بچه ها بیش از همه متأسفم. (بله، استاد.) برای آنها بیشتر متأسف هستم. آنها خیلی ناتوان هستند. برای والدینی که فرزندشان را اینطوری از دست دادند نیز متأسف هستم. (بله، استاد.) میدانید، آنها در آغوش تان می میرند و هیچ کاری نمیتوانید بکنید. حتی دلیل اش را متوجه نمیشوید. آنها هرگز به جایی نرفته بودند، هیچ کاری انجام نداده بودند، با کسی در ارتباط نبودند. فقط در خانه بودند، اینقدر خوب عمل کرده بودند، ولی او در این سن کم از دنیا رفت. قبل از مرگ هم زجر میکشند. (بله، استاد.) شاید چند روز، شاید یک هفته، شاید دو هفته، اما رنج می کشند. گاهی احساس میکنند که خون شان در درون می جوشد و از دست دکتر هم کاری بر نمی آید. من برای خانواده هایی که عزیزان شان را از دست دادند، متأسف هستم. تصور کنید. تصور کنید که یکی از شما در اینجا چنین مشکلی پیدا کند، بقیه افراد هم احساس بسیار وحشتناکی پیدا میکنند، نه؟ (بله، استاد.) دیگر چه برسد به اعضای خانواده یا کودکانی اینقدر لطیف در آن سنین کم هستند. و حتی نوزادان! (بله، استاد.) اگر مردم جهان تغییر نکنند، هیچ نوری در پایان تونل نمی بینم. به این زودی ها نمی بینم. خب، من همه تلاشم را میکنم تا کمک کنم اما مطمئن نیستم بهشت که اجازه دهد. ( بله، استاد. ممنون، استاد. )
اینک یک زمان پاکسازی عظیمی است. (بله، استاد.) حتی اگر بر این غلبه کنیم، بیماری های دیگر می آیند. امروزه، خیلی چیزها می آیند، فقط این نیست. ابولا داریم، از مرغداری ها سالمونلا داریم و همه جور چیز دیگر. (بله، استاد.) حتی مینک ها که مردم پوست شان را جدا میکنند تا خز بسازند و بپوشند. آنها را میشناسید؟ (بله، استاد.) مثل برخی از کشورهای اروپایی، فکر کنم هلند بود، که هزارن هزار مینک را کشتند، چون از انتقال بیماری می ترسیدند. اما هر تعداد حیوان را هم که بکشند، اگر شیوه زندگی شان را تغییر ندهند تأثیری ندارد. (بله، استاد.) اگر همچنان جنگل ها را قطع کنند و کاری کنند که حیوانات دیگر جایی برای زندگی نداشته باشند، بعد ما همچنان به حیوانات طبیعت نزدیک و نزدیک تر شویم، آنها به هر طریق بیماری را به ما انتقال میدهند. (بله.) بعد اینها روی هم انباشته میشوند، بعد جهان به این شکل دچار مشکل میشود. اگر صلح و آرامش می خواهیم، فقط باید حیوانات را در صلح بگذاریم. همین. این خیلی ساده است. (بله، استاد.) بیشتر نمیتوانم بگویم. بیشتر نمیتوانم بگویم، چون این واقعیتی است که همه میدانند.