جستجو
فارسی
 

پیروی از سه گام برای رسیدن به توافق صلح، قسمت ۱ از ۳

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
(استاد دراصل قصد داشتند این فایل صوتی را مثل یک دفترچه خاطرات برای یادآوری داشته باشند تا عناوین تمام پادشاهان احضار شده را ضبط کنند، و بعد همینطور ادامه دادند، و بعد آن به یک پیام برای جهان تبدیل شد.)

نوزدهم مارس. گزارش از UR (استاد غایی): صلح دیگر فرا رسیده است. فقط اینکه کارمای دنیا خیلی سنگین است، که مانع آن شده است. همچنین، دو پادشاه بودند که توسط شیاطین حریص تهدید شده‌ بودند، بنابراین جرات نمی‌کنند به نیروی صلح بپیوندند. و نه فقط این، بلکه کاری برای به تأخیر انداختن صلح هم کرده اند. آه، این چند روز وحشتناک است. و دیروز، ۹۲ پادشاه ذکر شدند که برای جلسه فرا خوانده شده بودند و همه متعهد‌ شدند که هرچه در توان دارند برای کمک به روند صلح انجام دهند. این‌ها پادشاهان بسیار ویژه ای هستند.

هیچ کسی نمی داند که پادشاهان مختلفی در کائنات وجود دارند. مسئله این است که هر دپارتمان، هر ویژگی یا خصوصیت روی زمین که غالبا متعلق به انسان‌هاست، دنیایی برای خود دارد، و هر دنیا یک پادشاه دارد. خُب، من قبلا، برخی از عناوین آنها را گفته‌ام، اما دیروز چند تعداد بیشتری بودند. مسلمه وقت ندارم همه آنها را یادداشت کنم، اما باورتان نمی شود. برخی از پادشاهان ازجمله "مردمان صلح"، یا... آن را جایی نوشته‌ام، اول باید بروم نگاه کنم. به عنوان مثال، 'پادشاه مردمان عشق'، 'پادشاه نسل صلح'، 'پادشاه مردمان دوستی'، 'پادشاه مردمان دوستانه'، 'پادشاه قلب‌ها'، 'پادشاه مردمان راننده'، 'پادشاه بازگردانندۀ دوستی های از بین رفته' و غیره.

آن دو پادشاهی که باعث تأخیر در روند صلح روی زمین شدند، آن‌ها را می‌شناسم. می دانم کجا زندگی می کنند. یکی در اروپا است. دیگری هم در اروپاست. اما دقیقاً در اروپا نیست. در جزیره‌ای قرار دارد. اما هر دوی این کشورها، به‌ویژه آن جزیره، کشورهایی بسیار بسیار قدرتمندی هستند. اما آنها (پادشاهان) نمی‌توانند کار زیادی کنند. آنها نمی توانند در دنیای دیگر، در دنیای نامرئی کار زیادی انجام دهند. چون شاید آنها در زندگی خصوصی‌شان، کار اشتباهی انجام داده‌اند. چه عموم مردم این را بدانند یا ندانند. و به همین دلیل، بخشی از قدرتشان را از دست داده‌اند و تحت کنترل گروه‌ منفی مانند شیاطین حریص هستند. و شیاطین حریص هم هنوز تحت کنترلِ برخی از رهبران منفی رده بالاتر هستند. پس مجبورند آنچه باید انجام دهند را مطابق کارمای جهان انجام دهند. مسئله این است. این باعث سردرد و غم من شده است. این روزها خوب نمی‌خوابم.

بنابراین همه ما، به‌ویژه رهروان معنوی، باید برای محافظت دعا کنیم، باید برای رحمت برای این سیاره دعا کنیم. حتی اگر یک بودا آمده باشد، باید کمکی وجود داشته باشد. و خوشبختانه "مایتریا بودا" آمده است. و چون او عنوان و مسئولیتِ "پادشاه گرداننده چرخ دارما" را هم دارد. پس این پادشاهان نیز قدرت و زیردستان زیادی برای کمک به آنها دارند. با اینوجود، به این معنا نیست که پادشاه همیشه پیروز خواهد شد.

در برهه‌ای از تاریخ بودایی، شاکیامونی بودا یک "پادشاه گرداننده چرخ دارما" بود. و او با 'دنیای جنگنده' آسترالی فتنه‌انگیز در حال جنگ بود. و او داشت شکست می خورد، بنابراین مجبور شد فرار کند. او همراه با (اشخاص-) اسبش و افرادش در حال فرار بود که ناگهان در مقابلش، یک لانه بزرگ از تعدادی از اشخاص-پرنده دید. اگر او همینطور ادامه می داد، آن لانه را ویران می کرد. بنابراین او باید برمی گشت. او نمی توانست رو به جلو ادامه دهد. اما موضوع این بود که پشت سرش شیاطینی بودند که او را تعقیب می‌کردند، شیاطین جنگجو و رهبر جنگجو دنبال او بودند. بنابراین اگر بر می گشت، خوب نبود. به همین خاطر بود که مجبور بود فرار کند. اما اگر او بر می گشت، آنگاه با این شیاطین وحشی و شریر مواجه می شد. اما او مجبور بود. او دلش نمی آمد که لانه و جوجه‌های داخلش و همچنین پرنده مادر را از بین ببرد. بنابراین او باسرعت برگشت.

ناگهان، او همراه با عده ای از سربازانش، به سرعت برگشتند. و رهبران جنگجو و سربازانشان ناگهان "شاکیامونی بودا" که در آن زمان "پادشاه گرداننده چرخ دارما" بود را دیدند. آنها ناگهان دیدند که او آنطور با ‌سرعت برگشت، بنابراین فکر کردند که حتماً نقشه‌ای از سوی "پادشاه گرداننده چرخ دارما" در کار است. بنابراین آنها ترسیدند. و فرار کردند. بنابراین، پادشاه همچنین، نه تنها لانه بزرگ اشخاص-پرنده، جوجه‌‌ها و مادر پرنده که در سر راهش بود را نجات داد، بلکه خودش و سربازان همراهش را هم نجات داد.

در سوترای بودایی، یک چنین داستانی هست. پس در واقع، شفقت در برخی موقعیت‌های نامطلوب به شما منفعت می رساند. این چیزی است که من معتقدم. اما در وضعیت من در حال حاضر، ما نمی‌توانیم برگردیم، چون من جایی برای رفتن ندارم. خودم هم نمی خواهم برگردم. موضوع این است که مبارزه در عصر پایان دارما دشوار است.

موجودات روی این سیاره بسیار مسموم شده اند. آن‌ها از فضیلت، عشق، شفقت و رحمت بسیار دور هستند، تمام خصوصیات قدیس‌گونه را در طول میلیون‌ها یا میلیاردها یا زیلیون‌ها سال، از دست داده‌اند. بنابراین برای آنها خیلی سخت است که ذات خدایی درونشان، ذات بودایی درونشان را بیدار کنند. بنابراین اگر از آنها بخواهید که کار خوبی انجام دهند، برایشان سخت است. شاید برای برخی چیزهای مادی، اگر آنها پول داشته باشند، افراد بسیاری حاضر باشند که آن را اهدا کنند یا بخشی از آن را برای یک هدف خوب بدهند، شاید بخاطر شهرت، شاید بخاطر دریافت قدردانی از سوی دریافت‌کنندگان یا شاید آنها شنیده‌اند که اگر کار خوبی بکنند، در نتیجه اجر معنوی بدست‌می‌آورند، اما این‌طور نیست که ذاتاً در قلبشان هنوز این نوع خصوصیت را حفظ کرده اند که آنرا از قبل داشتند و قبل از اینکه به این سیاره بیایند و اینجا گیر کنند.

من جداگانه با این دو پادشاه صحبت کردم. با اینکه، برای مثال یکی از این پادشاهان، پادشاه "منطقه ستارگان شمالی" است، اما همچنین به دلیل داشتن یک بدن فیزیکی و ارتکاب برخی اعمال نادرست و غیراخلاقی و همچنین به ارث بردن کارمای قلمرویی که اکنون بر آن حکمرانی می‌کند، که موجب تضعیف استقامتش می شود و قدرت شجاعانه او را تضعیف می کند و همچنین تا حدی قدرت الهی را تضعیف میکند. بنابراین او گفت که نمی تواند به نیروی صلح بپیوندد. و پادشاه آن کشور دیگر نیز همین را گفت. چه قدر تاسف انگیز! وقتی در کالبد جسم فیزیکی و در بُعد فیزیکی گیر کرده ایم، اینطور می‌شود. مسائل چندان مطلوب و آسان نیست.

می‌بینید، بودا یک "پادشاه چرخاننده چرخ دارما" بود. با این حال، مجبور شد از شیاطین فرار کند. دلیلش این است که شیاطین از هیچ کار شرورانه یا اقدام قاتلانه‌ای نمی‌ترسند. فقط موجودات بهشتی یا "پادشاه چرخاننده چرخ دارما" شفقت دارند، بنابراین آن‌ها نمی‌توانند در برابرِ قدرت منفی بیش از حد مستبدانه باشند. موضوع این است؛ خیلی مستاصل کننده است. گاهی ما مجبور هستیم. به عنوان مثال، من حتی برای ارواح یا شیاطین هم شفقت دارم، برای آنها احساس ترحم می کنم. اما اگر مجبور به انجام آن باشم، میبایست آنرا انجام دهم. بهرحال بسیاری از آن‌ها روح ندارند. آنها فقط از آن انرژی بدی متولد شده اند که انسان ها و همچنین شاید موجودات دیگر، با اعمال، افکار یا گفتارشان تولید کرده اند. درنتیجه، آنها در بدن انسانی ضعیف‌تر می‌شوند.

و حتی با وجود اینکه "شاکیامونی بودا"، که در آن زمان یک "پادشاه چرخاننده چرخ دارما" بود، با اینحال، گاهی در برابر این شیاطین از 'دنیای جنگنده' آسترالی شکست می خورد. و اگر ما در این بدن فیزیکی باشیم، قدرت ما حتی کمتر از زمانی است که بدون بدن فیزیکی هستیم. اما با بدن فیزیکی، می‌توانیم کارهای زیاد دیگری انجام دهیم: به محیط اطراف برکت دهیم، به مردم برکت دهیم و به هر جا که ممکن است برکت دهیم. به جز برای جنگیدن با شیاطین و ارواح، (داشتن جسم) گاهی معایبی هم دارد.

نمی دانم چگونه آن را برای شما روح های شگفت انگیز توضیح دهم. ما در این دنیا نقاط ضعف هایی داریم. بدون محدودیت بدن فیزیکی، می‌توانیم قدرت بیشتری اعمال کنیم و بطور خودکار خرد بیشتری خواهیم داشت. اما بدن فیزیکی بسیار بسیار ضروری است. در غیر این‌صورت، خدا مجبور نبود پسرش را به این دنیا بفرستد تا رنج بکشد، حتی بخاطر نجات دیگر موجودات رنج کشیده. همانطور که به شما گفتم، مثلا برق همه جا هست و قدرتمند است، اما شما باید به نوعی آن را در درون یک سیم محدود کنید. برخی از سیم های بزرگتر قدرتمندتر هستند، برخی از سیم های کوچکتر قدرت کمتری دارند. اما همه آنها عملکرد و کاربرد خود را دارند. بدون سیم، امکان استفاده از برق وجود ندارد. به همین دلیل است که ما بسیار مهم هستیم، کسانی که انتخاب کرده اند در بدن فیزیکی به اینجا بیایند تا به این دنیا کمک کنند. اما مسلمه این کار بدون ریسک نیست.

چند استاد به شیوه‌های بی رحمانه مرده اند؟ همه شما این را می دانید. و تنها کاری که آنها کردند این بود که چیزهای خوب را آموزش دادند و روح موجودات را نجات دادند، به آنها کمک کردند، حتی از نظر فیزیکی در دنیای فیزیکی شان، در مواقعی که به کمک نیاز داشتند، حتی بی آنکه مردم بدانند.

اما هنگامی که مردم به آن نیاز دارند و عاجزانه دعا می کنند، هر استادی که مسئول نجات روح های مستاصل در آن دوره زمانی خاص است، به آنها کمک خواهد کرد. برخی آن را می دانند، آشکارا، حتی با چشم های فیزیکی نیز می توانند آن را ببینند. اما اکثر افراد نمی دانند، اکثراً نمی توانند بفهمند، زیرا با 'دانش حقیقی' هماهنگ نیستند. وای، توضیح دادنش خیلی سخت است. انسانها بیش از حد مادی و دنیوی هستند. توجه آنها، اعمالشان، سخنانشان، گفتارشان، تفکرشان، همه بر جنبه فیزیکی زندگی متمرکز است، همه برای راحتی، برای پول، برای شهرت، برای بقا است، و خدا را به کلی فراموش می کنند. با وجود اینکه هر از گاهی به یاد می آورند، در ذهنشان سوسو میکند یا چیزی به آنها یادآوری می کند، اما آنها توجه کامل به خداوند ندارند.

من در اخبار درباره‌ ی یک تجربه‌ نزدیک به مرگ خواندم. یکی از خانمها گفت که عیسی مسیح به او گفته است که با وجود اینکه بسیاری از مردم مسیحی هستند، اما رابطه‌ ای صمیمی با عیسی ندارند. آن‌ها یک ارتباط شخصی با عیسی مسیح ندارند. اما برای داشتن چنین ارتباطی، باید به درون بروید، جایی که عیسی حضور دارد. در دنیای فیزیکی، ما فقط ظاهر فیزیکی را داریم. اما در دنیای نامرئی، می‌توانید عیسی مسیح را به‌ وضوح ببینید، حتی واضح‌تر. و اگر می‌خواهید به آن مرحله برسید، که عیسی را به‌ وضوح و به‌ طور مداوم یا هر روز ببینید، باید به درون بروید، واقعا به درون بروید، و این تنها با کمک یک استاد بزرگ روشن‌ ضمیر ممکن است. هیچ راه دیگری برای رسیدن به این چیزها وجود ندارد.

زیرا استاد هم در دنیای درون حضور دارد و هم در دنیای بیرون، و او می‌تواند شما را راهنمایی کند، با باز کردن قوه خرد شما، مانند چشم سوم، و همچنین باز کردن دیگر قوه های ارزشمند شما، مانند گوش سوم، اگر بخواهید این‌طور نامگذاری‌اش کنید. وقتی به لطف استادان و از طریق تشرف، البته با عنایت خداوند، وارد دنیای درون شوید، می‌توانید هم در دنیای درون و هم در دنیای بیرون حضور داشته باشید.

و بعد از اینکه استاد به شما کمک کند تا قدرت درونی، قدرت الهی‌تان را بازیابی کنید، نه ‌تنها خودتان، روح خودتان را نجات خواهید داد، بلکه می‌توانید اعضای خانواده‌ تان را نیز نجات دهید، و حتی نسل‌های زیادی از گذشته و آینده را یعنی هم آن‌هایی که از دنیا رفته ‌اند و هم آن‌هایی که متولد خواهند شد یا همین حالا در میان خویشاوندانتان هستند. پس شما می‌توانید قدرت نجات دیگران را نیز داشته باشید. بستگی به این دارد که چقدر قوی هستید. هرچه قوی‌تر باشید، مدیتیشن را با جدیت بیشتری تمرین ‌کنید تا عمیق‌تر به مخزن قدرت کائنات راه یابید، آنگاه به خانه نزدیک‌تر میشوید، به ملکوت خدا در درون نزدیک‌تر می شوید، در نتیجه قدرت بیشتری خواهید داشت.

البته، استاد همیشه با شما خواهد بود و شما را یاری خواهد کرد، شبانه ‌روز مراقب شما خواهد بود، تا زمانی که به خانه برسید، تا زمانی که در خانه‌ ای باشید که در آنجا ایمن، محبوب و قدرتمند هستید. تا آن زمان، استاد هرگز شما را تنها نمی‌گذارد. اما باید همیشه در درون با استاد باشید، و به او فکر کنید، بیشتر در درون باشید. در بیرون همه وظایف خود را انجام ‌دهید، اما در درون همیشه خدا را به یاد داشته باشید، خدا را ستایش کنید، خدا را شکر کنید، به خدا دعا کنید و همیشه حضور استادتان را بیاد داشته باشید، که همیشه با شماست، چه بتوانید او را ببینید یا نه.

در این دوران 'عصر پایان دارما'، رسیدن به سطح روشن ‌ضمیری بسیار مشکل است در درون و بیرون. اما بسیاری از برادران و خواهران شما در انجمن بین‌المللی استاد اعظم چینگ های، این کار را می‌توانند انجام دهند. می‌توانید این را با خواندن (دیدن) بسیاری از "حرف دلها" در سوپریم مستر تلویزیون ما متوجه شوید. و خودتان نیز اگر تجربیات مشابهی دارید، این را می‌دانید.

دلیل اینکه قبلا اجازه نمی‌دادیم آن‌ها در جمع صحبت کنند، این بود که اولا، نگران بودیم که مردم آن‌ها را درک نکنند و جور دیگری به آنها نگاه کنند یا با آن‌ها به گونه ‌ای نامناسب رفتار کنند. دوما، اگر بیش از حد اینکار را بکنیم، ممکن است به یک عادت تبدیل شود. و بعد بهشت ممکن است آنرا ببندد، تا زیادی رازهای بهشتی را فاش نکنید. اما وقتی با استاد هستید، یا اگر استاد اجازه دهد، می‌توانید تجربه‌ تان را بیان کنید. ولی گهگاهی تعریف کردن یک یا دو تجربه درونی اشکالی ندارد. فقط نباید به عادت تبدیل شود که همیشه و همه ‌جا درباره‌ دستاوردهای درونی‌تان صحبت کنید، زیرا مردم ممکن است آن را درک نکنند و برایتان مشکل ایجاد کنند. یا ممکن است مورد تحسین و ستایش قرار بگیرید، و در نتیجه، منیت شما بر شما غلبه کند، که این برایتان بد خواهد بود. اما اگر آنرا بطور طبیعی آنرا تعریف کنید، بدون منیت و برای کمک بـه دیگران، جهت بیاد آوردن خانه واقعی‌شان، آنگاه بخشودنی است. آن ممنوع نیست، فقط اینکه بهتر است ساکت بمانیم.

اکثر شما سکوت می‌کنید و این بسیار خوب است. اما گهگاهی گفتن آن مشکلی نیست وقتی که به دنیا کمک میکند تا بفهمند این "افسانه ها" درباره دیدن بهشت، دیدن بوداها یا دیدن عیسی مسیح فقـط افسانه نیستند، بلکه تجربیات واقعی‌اند. و وقتی یکبار شما در آن شرایط قرار می‌گیرید، دیگر حتی نمی‌خواهید در این جهان بمانید. به این معنا نیسـت کـه افـسرده هستید یـا چیزی مانند آن، بلکه ایـن جهـان برای شما در مقایسه بـا آن بهشت‌های باشکوهی که در درون می‌بینید بـه هیچ تبدیل می‌شود. و چیزی که به آن عشـق دنیوی گفته می‌شود، رُمانتیک بودن و همـه این‌ها، برای شما دیگر هیچ معنایی نخواهد داشت، زیرا عشـق واقعی را در درون میشناسید کـه غیرقابل وصف است. هنگامی که به اندازه‌ کافی خوش ‌شانس یا روشن‌ ضمیر باشید که در آن گونه عشق غرق شوید، که آن را "دنیای دیگر" یا "فضای ملکوتی، حوزه‌ مکوتی، منطقه‌ ملکوتی" می‌نامید، کاملا متفاوت با این دنیای فیزیکی و توهمی است. دیگر هیچ چیزی از این دنیا نمی‌خواهید.

آنهایی که به این دنیا آمده اند به این خاطر که عشق عظیمی دارند نمی‌توانند رنج دیگران را تحمل کنند، [رنجی] که می‌توانند ببینند، و به دعاهای آنها پاسخ می‌دهند، پس برای کمک به این جهان می آیند. در غیر این صورت، هیچ‌کس واقعا نمی‌خواهد بخاطر ثروت و شهرت یا هر دلیل دنیوی دیگر به این دنیا بیاید، فقط به دلیل عشق خالص است. و با لطف خدا، آن‌ها برای این جهان، برکت، شادی و فراوانی می‌آورند.

با اینوجود، تعداد رهروان مخلصی که صادقانه می‌خواهند به خانه‌ واقعی‌شان، دنیای حقیقی‌شان بازگردند، بسیار کمتر از تعداد کل جمعیت این سیاره است. بنابراین، غلبه بر نیروی منفی در این جهان سخت است. به این دلیل بسیاری از اساتید آمدند و کارمای بسیاری از شاگردانشان را بر دوش کشیدند، و هم‌زمان برای ارتقای دیگران نیز رنج کشیدند. آنها باید خیلی رنج بکشند و همه‌چیز، و جان خود را به خطر بیاندازند. ما هرگز نمی‌توانیم به اندازه‌ کافی در این مورد صحبت کنیم. حتی شنیدن کمی راجع به این، بسیار غم‌انگیز است. اگر می دانستید اساتید واقعا چقدر در پشت درهای بسته رنج می‌برند، آنگاه قدر آن‌ها را بیشتر می‌دانستید، و بیشتر به آن‌ها گوش می‌دادید، و با جدیت‌ بیشتر تمرین می‌کردید.

Photo Caption: حتی برگهای پاییزی عاشق آسمان شفاف هستند

دانلود عکس   

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها (1/3)
1
میان استاد و شاگردان
2025-04-08
2427 نظرات
2
میان استاد و شاگردان
2025-04-09
2041 نظرات
3
میان استاد و شاگردان
2025-04-10
1907 نظرات