جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
هر جدایی اندوهی جانگداز به همراه دارد. هر عزیمتی، حتی اگربرای رهایی از تناسخ باشد، باز هم نمیتواند عشق و اشتیاق بازماندگان را از بین ببرد.«قدیس منزهی به بهشت بازگشته بود، جنگل پُرگل میان باد پاییزی سوگوار بود. تو رفته بودی، چنان سبک و نرم همانند پری این که دنیا را ترک میکند با تمام اشکال و توهماتش.»در شعر "سایونارا"، شاعر استاد اعظم چینگهای به تخلُص "تیک من زیاک" ارجمند که بعنوان شاعر "هوین گونگ" هم معروف است، در این بیت اشاره میکند « دنیا را ترک میکند با تمام اشکال و توهماتش.»او این مکان موقت را ترک کرده تا به آغوشِ خدای مهربان بازگردد. هر فراقی برای بازماندگان غم و اندوه میآورد. هر چند رفتن کسی که برای حقیقت و دنیا زندگی کرد، بیشک الگوی درخشانی برای نسلهای آینده میگذارد. این شعر بازتاب قلبِ پرمهر استاد اعظم چینگهای است. که با احترام به استاد ذن "من زیاک" تقدیم شده اثر با احترام به استاد ذن "من زیاک" تقدیم شده و بیانگر اعتماد مشترک میان دو روح با آرمانهای مشابه، نجات موجودات باادراک و خدمت به دنیاست. به یاد "تیک من زیاک" ارجمند قدیس منزهی به بهشت بازگشته بود جنگل پُرگل میان باد پاییزی سوگوار بود تو رفته بودی، «سبک همانند یک پر» این دنیا را ترک کردی با تمام اشکال و توهماتش به یاد قلب مهربان، پذیرا و سخاوتمند تو که به سرزمینهای مختلف رفته بودی، سبکبال! ذکرخوانی سوترا هنوز با با عطر خود میپیچد، اما قبای زعفرانی رنگ که در باد میرقصید دیگر نبود! حالا که رفتهای، گلها رنگ های سرزندۀ شان را از دست داده اند معبد قدیمی در بازتابی از سکوت تعظیم میکند تو رفتهای تا به خود حقیقی بپیوندی قلمرویی به گرانبهایی "اودامبارا" از ذهنی ازخود گذشته و ایثارگر پدیدار شدهبا تمام فشارهای روزانهای که باید پاسخگویشان باشیم، تعهدات اخلاقی که باید انجام دهیم، استانداردهای اجتماعی که باید پیروی کنیم، و عزیزانی که باید خوشنودشان کنیم، گاهی زندگی بسیار چالش برانگیز میشود. و وقتی فاجعهها و بیعدالتیها بر سرت فرود میآیند، تحملش دشوارتر میشود. بعد از اعماق وجود فریاد میکشی، و میخواهی از همه چیز فرار کنی، با امید به اینکه بالاخره دنیایی آرامتر، آزادتر و شادتر بیابی. نمیتوانم در این دنیای محدود زندگی کنم، جاییکه مردم قدرت طلبی و کنترل میکنند! میخواهم از همه این اسارتها و محدودیتها فراتر روم! باید رایحۀ معطر بهشت را تنفس کنم."نمیتوانم در این دنیای محدود زندگی کنم، جاییکه مردم قدرت طلبی و کنترل میکنند! میخواهم از همه این اسارتها و محدودیتها فراتر روم! باید رایحۀ معطر بهشت را تنفس کنم. باید جایی بروم که باد آرام میوزدبگذار زندگی کنم، بگذار رشد کنم. بگذارمن خودم باشم! هر قدر هم که متفاوت و هر قدر که برای تو عجیب باشد. اما زندگی من متعلق به خودم است. طوری زندگی خواهم کرد که خشنود باشم!اگرنمیتوانی صلح هدیه دهی، دریای طوفانی به پا نکن. بگذار آزاد باشم! با پرنده پرواز خواهم کرد با خورشید طلوع خواهم کرد روی سطح ماه رویا خواهم دید و برای گلبرگ های ارکیده وحشی شعر خواهم نوشت.زیر باران خنک اولین روز تابستان آواز می خوانم و خیس میشوم، از درختان جنگلی بالا می روم و روی امواج اقیانوس عظیم غوطه ور می شوم، برگهای لطیف چمن بهاری را نقاشی میکنم! پا برهنه با پروانه دشت بازی خواهم کرد، با ماهی در رودخانه قایم باشک بازی خواهم کرد. در شبهای دیرهنگامِ پاییز دلانگیز ترانههای محلی می خوانم.من در مسیر صمیمانه جنگل قدم خواهم زد! از میوههای آبدار باغ لذت خواهم برد، آنها خودشان از درخت برای من خواهند افتاد! من زندگیام را شکوفا خواهم کرد با شادی و خوشبختی تمام بیعدالتیها و تهمتها را پشت سر خواهم گذاشت! من کارهایی را انجام خواهم داد، که تو آنها را احمقانه و دیوانهوار میپنداری. اما من بسیار از انجام آن لذت خواهم برد!بگذار باشم بگذار نفس بکشم! ای بهشت، ای خداوند به من گوش کنید! ای همه فرشتگان، مرا تعالی دهید!زندگی در تمام واقعیتش پر از غم و اندوه است. تنها میتوان رویا دید تا قلبی را آرام کرد که از آسمانهای طوفانی و خاطرات مهآلود عبور کرده. "دیشب خواب دیدم که گرد و غبار زندگی را پشت سر گذاشتم. سبکبال به سوی بهشت، بالاخره رها." از عمق توهم، کسی از بندهای زندگی رها میشود تا به نور و سبکی ابرها و باد بیخیال بازگردد.دیشب خواب ملحفه و بالش های آرام بخشی را دیدم. بوی چوب صندل معطر در هوا میپیچید. چه دلپذیر بود وقتی که هنوز با هم بودیم. وقتی عشق ما هنوز همیشگی بود. امشب خانه بازگشتم. باران کوهستانی بیوقفه می چکد. چرخها در مسیر تنهایی میچرخند. ابرها در درماندگی معلق هستند. دیشب خواب دیدم یک قو هستم. بر فراز کوهها اوج میگرفتم. برف می نوشم. در رنگین کمان حمام کردم. دوباره احساس آزادی میکنم.عزیزم! محبوب من! رودخانه بی وقفه جاری است … رویای شب! امشب خانه بازگشتم. باران کوهستانی بیوقفه می چکد. چرخها در مسیر تنهایی میچرخند. ابرها در درماندگی معلق هستند... رویای شب.این دنیا جز یک مهمانخانه نیست که ما برای مدتی کوتاه در آن اقامت میکنیم؛ بیایید به جایی بشتابیم که در درون روحمان، صلح ابدی بیابیم، در آغوشِ محبتآمیز پدر بخشندهمان و مادر مهربانمان. "برو برو برو، به سوی پدر برو برو برو برو، به سرزمین دور برو برو برو برو، به سوی برادر برو برو برو برو، با هم به خانه برویم..." خانه واقعی ما "بهشت" است، قلمرویی از هماهنگی جاودانه.برو برو برو، به آینده برو برو برو برو، به "شانگریلا" برو برو برو برو، پیش مادر برو برو برو برو، ورای ستارههاای شکوه، صلح و هماهنگی، ای شکوه، "مونی" برآورده کننده آرزو ای شکوه، "خانه" استادان، ای شکوه، "برادران بزرگ خردمند"درود، درود، درود، آه درود بر قهرمانان درود، درود، درود، آه درود بر فرشتگانبرو برو برو، پیش پدر برو برو برو برو، به سرزمین دور برو برو برو برو، پیش برادر برو برو برو برو، با هم به خانه برو …